"تــراوشـاتـهــــ ذهـنِ مـــسمـومِ یـه سـیـگــــاریــــــ"

به یه نفر گفتن اگه بگن هر چی بگی بهت میدیم چی میخوای؟؟!!،گفت:فــقـط یـه نــخ ســیـگــــار

"تــراوشـاتـهــــ ذهـنِ مـــسمـومِ یـه سـیـگــــاریــــــ"

به یه نفر گفتن اگه بگن هر چی بگی بهت میدیم چی میخوای؟؟!!،گفت:فــقـط یـه نــخ ســیـگــــار

خدمت مقدس سربازی در فرماندهی هوایی شهید خضرایی

اون روزایی که این وبلاگ رو تازه راه اندازی کرده بودم، یعنی اوایل سال 91 هنوز حتی وارد دانشکده هم نشده بودم. پیش دانشگاهی رو داشتم تموم میکردم و حس غریبی داشتم، حس انتظار برای دنیای ناشناخته دانشگاه. حالا بعد از گذشت 5 سال از اون روزا و تقریبا یک سال از تموم شدن تحصیل من در مقطع کارشناسی، به سراغ یکی دیگه از غول آخرهای زندگیم اومدم و باز هم همون حس رو دارم تجربه میکنم ولی ایندفعه آشناتر. حالا به لطف اینترنت و خیلی از فروم ها با حال و هوای پادگانی که تا چند روز دیگه قرار واردش بشم خیلی آشناترم. پادگان شهید خضرایی واقع در خیابان دماوند تهران که یکی از پرترافیک ترین خیابون های تهران هستش.

یک تیرماه 96 اولین روز دوره‌ی ضرورت خدمت نظام وظیفه من خواهد بود و امیدوارم همونطور که در این سالها یادگرفتم از کوچکترین اتفاقات برای خودم تجربه بسازم، این بار هم از این دوره جدید زندگیم تجربه خوبی کسب کنم.



سـیگاریـــ نــوشـت: سعی میکنم در روزهای آینده تجربیات خودم از این دوره رو در نیروی هوایی در اینجا به اشتراک بذارم.

جام تهی

من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست،
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!

عشق مهـــربون


انگار مُردم،حـــواسم نیست !!!

گــل همیشه بهار



سـیگاریـــ نــوشـت : شـرمـنـدتـم دخـتـرک،همین!!!

د.پ.ر.س

به مولا یه جوری دپرسم که انگار هیچی تو زندگیم نداشتم و ندارم...............

هیچی کم ندارم،هیچی،جز یکی.........

لـــا مــــصــــب مثل یه رویای خیلی شیرین بود که فقط گذشت و حسرتش موند به دلم و سآعــت های عمرم رو تــلـــف کرد./



سـیگاریـــ نــوشـت :غــــــــلــــــــــــــطـــــــــــــ ن.کردم،وقتش بود./

sA'aT

ســـاعــــت 5 صبح............

حسرت از Ho3ein.........
به مولا از 100 به خودم 10ـهم نمیدم.................


سـیگاریـــ نــوشـت : هر چی بابا مایس،تولشم تو رفاهه............

سـیگاریـــ نــوشـت 2: خنده ها تو بکن تا بی خبری..................

سـیگاریـــ نــوشـت 3: همه ی خواسته هات واست خیالی شد،چون 3ـجلدت به اسم ایرانی خورد./

حــــــــس

تــــنــــهـــا چیزی که در حال حاضر اصلا حسش رو ندارم درسٍ!!!!!!!!!!!!

به مولا بگو بیا بریم بانجی جــــامـــپــــیـــنـــگ،همین الان (25 : 3 صبح ) میام بریم..........................

اما درســـــــــــــــــــــ!!!!!!!!!!!!!!!

وای..........


سـیگاریـــ نــوشـت 1 : متنفرم از ته دل ، من اول مهر................

سـیگاریـــ نــوشـت 2 : تابستون کوتاهــــــــه.........


بعدا سـیگاریـــ نــوشـت : زندگی لاشیه،زندگی رو خوب (......).................

خــــســــتـــــه...........

خواستم زندگی کنم،راهم را بستند...

خواستـــم ستای ش کنم،گفتند خرافات است...

خواستـــــــم عـاشـق شـــوم،گــفــــتـنـد دروغ است...


وقتی گریستم،گفتند بهانه است...

                                            وقتی خندیدم،گفتند دیوانه است...


دنیا را نگه دارید،من  خسته ام.........


سـیگاریـــ نــوشـت :مـــــرگــــــــ

اگه بری....

دم اون پسری گرم که گفت :


اگه بمونی،میشی

مادر دخترم.....................


اگه بری،میشی

اسم دخترم...................





سـیگاریـــ نــوشـت : سلامتی همه پسرای تک پر،که از خیانت و دورویی بدشون میاد،اما هیچکــــی قدرشون رو نمیدونه.............

خدایا منو بکش!!!

به دختره میگی برو اون ور حوصلتو ندارم، مثله کــــنـــــه می چسبه بهت.........

بهش می گی عزیزم قربونت برم تو تنها دلیله من برای زنده بودنی، تو دلش می گه ''خاک بر سره بدبخته زن ذلیلت کنن'' و بلند میشه میره دنباله یک پسره دیگه..........

نمی گی ، می گه تو اصلا منو دوست نداری و این قصه سره دراز دارد عزیزان من...............



واقعا الان من به عنوان یک انسان مذکر کاملا سردرگم هستم در رابطه ام./

هـــلـــپ مـــی........